نویسنده: عبدالله مرادعلی بیگی( سینا) لنگرودی - ۱۳٩٦/٥/۱٠ دلم تنگ است بانو با که گویم بگو درمان درد م از که جویم ؟ علاج درد من یک بوسه ی توست بیا چون گل تو را هردم ببویم به دور از ساقی چشمان مستت خماری می کشم بشکست سبویم نبود یکدم دلم فارغ زیادت همیشه بوده وصلت,بانو,گویم ...ادامه مطلب
بگو بانو؟ بگو، توکی می آیی ؟ برای دیدنت من بی قرارم دوچشمانم به راهت مانده خیره همه دم من تو را در انتظارم بگوکی می رسد پایان شب تار؟ امید صبح روشن را ندارم من و تو خسته از درد جدایی توآن جا و من این جا غمگسارم نمی ارزد جهان یکسر اگر که بگردد بی تو یکدم روزگارم بیا بانو ، بیا ، با من بمان تو بیا بنشین ، تواین جا ، درکنارم بیا ، یکدم در آغوشت بگیرم ببوسم روی ماهت را نگارم بیا ، تا سر نهیم بر شانه ی هم اگر آیی به پایت سر گذارم ببین بانو که سینا فاش گوید تو را بیشتر زجانم دوست دارم 8/8/88 بیگی ( سینا ) لنگرودی , ...ادامه مطلب